کجایی؟
امشب بیشترازشب های دیگه غمگینم
ناامیدم
داغونم
تنهام
خسته م
ودرحال جون کندنم...
روی قفسه ی سینم احساس سنگینی میکنم
گلوم داره ازفشاربغض هام می ترکه
ولی صدام درنمیاد
فقط اشکای پنهانمه که شده مونس تنهاییام
آه خدااااا
کجااااااایی؟...
دلنوشته های تنهایی
امشب بیشترازشب های دیگه غمگینم
ناامیدم
داغونم
تنهام
خسته م
ودرحال جون کندنم...
روی قفسه ی سینم احساس سنگینی میکنم
گلوم داره ازفشاربغض هام می ترکه
ولی صدام درنمیاد
فقط اشکای پنهانمه که شده مونس تنهاییام
آه خدااااا
کجااااااایی؟...
چقدرتنهام...
چقدرخسته م...
کاش هیچ وقت گرسنگی روحس نمیکردم تابالاخره ضعیف میشدم ...
ونفسای آخرمومیکشیدم
اون لحظه برای من جوون مردن ناکامی نبود
اوج خوشبختی بود
اوج خوشبختی...